رهام کن عمه
جونم به لبهام رسیده نگام کن عمه
میخوام برم توو قتلگاه دعام کن عمه
رهام کن عمه
دور عموم شلوغ شده، یارم نداره
دیگه رمق برای پیکارم نداره
هر جوری هست منم میرم چرا بمونم؟
اصغر فدایی شده من (چرا نتونم؟) ۳
من پر کشیدم
از روی تل دویدم و نفس بریدم
عمو کمی طاقت بیار دیگه رسیدم
من پر کشیدم
حتی شده قدر دو تا ضربهی شمشیر
بذار سپر بشم آخه شدی زمینگیر
درسته که میخوای پَر از قفس بگیری
میخوام منو که میزنن (نفس بگیری) ۳
دستم بریده
توو قتلگاه عجب بوی یاسی پیچیده
صدای «وا اُما»مو انگاری شنیده
قامت خمیده
میخوام شبیه مادرت که بینشونه
مزار من توو کربلا مخفی بمونه
منِ یتیم بزرگ شدم زیر پَر تو
میخوام تنم یکی بشه (با پیکر تو) ۳
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 17:5
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه