بوی هجران میده این وادی که پُر درد و عذابه
از همون لحظه که اینجا اومدیم حالم خرابه
از زمانی که رسیدیم کربلا دل بی قراره
رحم کن به خواهری که جز تو هیچ کسو نداره
میترسم که
دلم بشه لبریزِ غم اینجا
بگیرنِت تو رو ازم اینجا
من بی تو می میرم عزیزم
میترسم که
صحرا بشه از خون تو گلگون
اگه بیاد روز جدایی مون
چه خاکی بر سرم بریزم
غم تو میکنه پیرم / حسین جان بی تو میمیرم
حسین من حسین من ۲
کاش که برگردیم مدینه اینجا نیست جای رقیه
وای اگر خاری بره اینجا توو پاهای رقیه
خوب میدونم مقتل طفل ربابه این کویره
من یقین دارم که بی تو دخترت حتما میمیره
میترسم که
بگیرن از چشای تو خوابو
حتی به روت بِبَندن این آبو
وای از دلی که میشه مضطر
میترسم که
بسوزه از غم این دل بیتاب
برا گرفتنِ یه جرعه آب ...
به التماس بیفتی آخر
نباشی از همه سیرم / حسین جان بی تو میمیرم
حسین من حسین من ۲
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 17:19
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه