ببین کنار جسمت / از پا دیگه نشسته
یه پیرمرد گریون / با کمرِ شکسته
نمیخوام از جا - بلند شی داداش
انقد نزن بازوتو رو زمین عزیزم
بذار بخندن - به حال زارم
دق میکنم اگه کنارت اشک نریزم
جانم اباالفضل ۴
حسین برات بمیره / که زخمیه سراپات
کشته منو برادر / تیرِ میون چشمات
ای تکیه گاهم - پشت و پناهم
اینهمه تیر چجوری توو تن تو جا شد
گفتم که دیگه - کارم تمومه
وقتی چهار هزار تا تیر سمتت رها شد
جانم اباالفضل ۴
دیگه منم امیدی / به موندنم ندارم
آخه بگو چجوری / تنهات باید بذارم
بیا که با هم - بریم به خیمه
به خاطر دل رباب و علی اصغر
بلند شو از جا - حامیِ زینب
دارن میرن سمت حرم تموم لشکر
جانم اباالفضل ۴
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 21:39
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه