بدجوری داره قلبم / میسوزه از تب تو
جای عسل میریزه / خون لخته از لب تو
خدا میدونه - چه حالی دارم
دلم می خواست جشن عروسیتو ببینم
شبیه اکبر - بودی برا من
تا روز محشر میمونه غمت توو سینم
امان ازین غم ۴
خوب شد توو این دقایق / نیستش برادر من
تا ببینه چه جشنی / برات گرفته دشمن!
به جای نُقل سنگ - ریختن سر تو
رو دست و پات جای حنا لخته های خون
آماده میشه - واسه اسارت
عروس میون خیمه با چشمای گریون
امان ازین غم ۴
چشمت زدن عزیزم / فدای روی ماهت
آوردنت به مسلخ / به جای حجله گاهت
عزیز جونم - ای نوجَوونم
چقد به سقای حرم داری شباهت!
عمو فدای - قد رشیدت!
عمو بمیره واسه اینهمه جراحت
امان ازین غم ۴
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 21:43
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه