از وقتی پا گذاشتم / رو خاک این بیابون
از اضطراب دوری / حالم شده دگرگون
از ته قلبم - یه حسی میگه
اینجا همون جاییه که خوابشو دیدم
حالم خرابه - دلشوره دارم
انگار دیگه به آخرین منزل رسیدم
سالار زینب ۴
ببین چه نامنظم / میتپه دل توو سینه
رحمی به خواهرت کن / برگرد بریم مدینه
خدا میدونه - برا خودم نه
فقط برای تو داداش دلنگرونم
اگه تو رو از - زینب بگیرن
چه خاکی بر سرم کنم عزیز جونم
سالار زینب ۴
خوب میدونی یه عمره / به دام تو اسیرم
عالَم بدونه اینو / من بی حسین میمیرم
این زندگی رو - بی تو نمیخوام
از خدا خواستم تا که پیشمرگ تو باشم
الهی داغِ - تو رو نبینم
الهی تو زنده بمونی من فداشم
سالار زینب ۴
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 21:47
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه