سربند:
ای منتقمِ خونِ ، ثارالله لَکَ لَبِّیک
آجَرَکَ الله مولا ، فِی مُصیبَتِ جَدِّک
گریه می کنی توو روضه ها از غمِ حسين
هر شبانه روز رو دوشِته پرچمِ حسین
هستی بانیِ عزای مُحَرَّمِ حسین
گریه از اشک زینب / واسه اون جسم عریان
گریه واسه خُشکیِ / لبهای شاهِ عطشان
یا حسین یا ثارالله ۴
یک چشمم به لبها و ، یک چشمم به چشماته
سه روزه زینب پُشتِ ، دروازه ی ساعاته
می دونی خودت که اینجا چی میگذره به من
دورِ محملم می رقصن و شادی می کنن
جای تسلیت به بچه هات ناسزا میگن
این مَردُمِ بی وفا / خیلی خیلی نامَردن
مُعطّل موندم تا که / شهر و تزئینش کردن
یا حسین یا ثارالله ۴
خدا میدونه زینب ، دق کرد و از غصه مُرد
از ضرب اون سنگی که ، کُنج لبهای تو خورد
چی بگم دیگه از غصه ی شام پُر بلا
با همه توان پذیرایی کردن از ماها
دم به دم فقط مرگمو میخوام من از خدا
چشم این نامَحرما / بدجور بیتابم کرده
نَمونده چیزی ازم / خجالت آبم کرده!
یا حسین یا ثارالله ۴
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 21:53
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه