هی میباره - چرا بیقراره؟
از وقتی برگشته خونه آروم نداره
خواب نداره - دیگه تاب نداره
برا حسین و زینبش جواب نداره
پُره بُغضه و / پُر از حسرته
توو کوچه همه باورش رو زدن
آخه چی بگه / چه جوری بگه
وقتی بوده و مادرش رو زدن
چی کشیده؟ - رنگ و روش پریده
دنیا خراب شده سرش دیگه بُریده
چی شنیده؟ - توو کوچه چی دیده؟
چرا حسن جون به روی لبش رسیده؟
جلوی حسن / برا مادرش
دست سنگینش رو بالا بُرده بود
هنوز تا خونه / نرسیده بود
حوریه صورتش شده بود کبود
- پنج شنبه
- 4
- آبان
- 1402
- ساعت
- 14:4
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه