خوش اومدی بابایی
چرا دیدن من با تشت زر اومدی
میخواستم آغوشتو
کجا مونده پاهات که با سر اومدی
انگار آتیش تنور / موتو سوزونده بابا
رد اون خنجر کند / رو رگهات مونده بابا
بابایی - ای بابایی ۴
از جون سیرم بابایی
مثه مادر ازت رو می گیرم بابایی
گم شده بودمو زجر
اونقدر منو زد تا بمیرم بابایی
پای زخمات می سوزم / پای زخمام تو بسوز
رو پهلوم حس می کنم / جای پاهاشو هنوز
بابایی - ای بابایی ۴
- پنج شنبه
- 4
- آبان
- 1402
- ساعت
- 14:33
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد بیابانی
ارسال دیدگاه