نه پی دانه و آبم، نه پی ایوانم
من فقط کفتر جلد حرم سلطانم
مثل یک ابر، پر از گریهی بی پایانم
ولی از این همه بخشندگی ات حیرانم
در هیاهوی حرم باز صدایم کردی
بی قرارِ سفرِ کرببلایم کردی
به خودم گفتم اگر داغ، فراوان شده است
وقت پابوسی سلطان خراسان شده است
دردهایم همه با دست تو درمان شده است
آنکه ایوان تو را دیده، مسلمان شده است
سفره ی هیچ کسی مثل تو بی منت نیست
بی سبب نیست که صحن تو دمی خلوت نیست
چشمم از دیدن صحنِ تو ندارد سیری
گنبد و مرقد و گلدسته ... عجب تصویری
بهتر از خادمی ات نیست دگر تقدیری
که سه جا می رسی و دست مرا می گیری
جز غبار قدمت تاج سری نیست که نیست
هیچ جا جز حرم تو خبری نیست که نیست
- پنج شنبه
- 4
- آبان
- 1402
- ساعت
- 15:3
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
احسان نرگسی رضاپور
ارسال دیدگاه