دل پاكش ز جور خصم دون خست
چه گويم كار گردون اين چنين هست
بلى تا بود كار چرخ اين بود
هميشه با خدا خواهان به كين بود
به دوران هشام كفر آيين
بسى محنت به ديد آن خسرو دين
هشام از شام از عدوان و بيداد
براى زيب دين زينى فرستاد
به سوى يثرب آن زين چون روان شد
ز دست شهسوار دين عنان شد
چو جا بگرفت بر زين قطب پنجم
زغم هم چرخ لرزان شد هم انجم
چو از جور هشام آن شاه مظلوم
بشد از زين زهر آلود مسموم
پياده شد ز اسب آن زيب افلاك
تو گفتى آفتاب افتاد بر خاك
بروز هفتم ذى الحجه آن شاه
نهان شد از نظر در ابر چون ماه
در اين ماتم هر آن كس در فغان است
ز احوال قيامت در امان است
دل عارفچه زين غم پر الم گشت
سرشك چشم او جارى چو، يَم گشت
- پنج شنبه
- 28
- دی
- 1391
- ساعت
- 5:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه