روی لبم ذکر واحسینا
به اِذن مولا به اِذن زهرا
با اجازه ی مادرت دوباره شدم غُلام زینب
گریه می کنم توی روضه هات هر نفس به نام زینب ۲
وای ، وای ، وای
مُحرّمت اومد و دوباره
بارون خون از چشام میباره
رخت شاهی نوکرت شده پیرهن سیاهه روضَه ت
ای خدا ایشالله که مرگ من باشه آخرش تو هیئت ۲
وای ، وای ، وای
دوباره قلبم شده پر از غم
شده سیاه پوش تمام عالم
تا نفس دارم نوکر درِ خونه ی شما می مونم
تا نفس دارم روضه ی تو و خواهر تو رو می خونم ۲
وای ، وای ، وای
فقط تو هستی پناه و یارم
تا وقتی باشی غمی ندارم
تو نبودی من توی زندگی بی تو می شدم آواره
هیچ کسی تو این دنیا جز حسین نیست پناه این بیچاره ۲
وای ، وای ، وای
- چهارشنبه
- 24
- آبان
- 1402
- ساعت
- 17:43
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه