یکی از دستبوسان شب و روز تو باران است
ز بسکه روی تو زیبا است راهت راه بندان است
شبیه میزبان است آنکه بر خوان تو مهمان است
که نَقلِ سفره ی تو نُقل جمع مستمندان است
تویی که بعد بابایت امید هر پریشانی
تویی که کیسه بر دوشی و بابای یتیمانی
هلال اول ماه است نقش قوس ابرویت
جمال کامل ماه است قرص کامل رویت
ندارد صبح محشر نور، پیش شام گیسویت
خدا را یافتم از راه چشمان خداجویت
عطا و بخشش و لطف خداوند رحیمی تو
هدایت را تو معنایی؛ صراط المستقیمی تو
تو هستی آنکه شد بسیار در دستان تو هر کم
تویی که سیر کردی از طعام خویش سگ را هم
تویی که گشته حاتم از گدایی درت حاتم ...
ای آنکه بوده معراج تو روی شانه ی خاتم
تو در اوجی ولیکن همدم افتاده ها هستی
بزرگی آنقَدَر که همنشین با هر گدا هستی
فدای خاک پایت! سایه ی روی سرم هستی
تو ای شاه عرب! مهمان قلب هر عجم هستی
یقینا مرجع تقلید هر اهل کرم هستی
تو در قلبم حرم داری؛ که گفته بی حرم هستی؟
به گوشه چشم تو وا شد گره از کار مشکل ها
الا یا ایها الساقی اَدر کاساً وَ ناولها
به صلحت هر که شک دارد لعین بن لعین باشد
گرفته عزت از تو هر کسی اهل یقین باشد
یقینا اعتقاد هر مسلمان هم همین باشد
که فرزند علی باید معز المومنین باشد
تو بودی بیشتر از هر کسی مانند پیغمبر
کریم بن کریمی و شدی آیینهٔ ی حیدر
شده از قطره قطره فضل تو "القطره" بارانی
قسم بر "تین و الزیتون" به صدق قول "بَحرانی"
به مروارید "الرحمن"، به آیت های رحمانی
چراغ روی یزدانی، تو برهانی، تو قرآنی
چنان حیدر که جبرائیل از درسش نشد محروم
تویی آموزگار خضر، در فرمایشِ معصوم ...
در ایثار و کرامت، تا ابد ضرب المثل هستی
حلاوت دارد اسمت، بسکه احلی من عسل هستی
ندارد فرق صلح و جنگ تو، خیر العمل هستی
علی شیر خدا، تو شیر حیدر در جمل هستی
جمل چون خیبر است و هیبتت آیینه ی مولاست
همه دیدند راه حل به دست زاده ی زهرا است
توکل بر خدا کردی و بردی نام زهرا را
در آورده "انا بن الحیدر" تو کفر اعدا را
خلاصه کردی اینگونه تولی و تبری را
به میدان بازگرداندی جوانی های مولا را
به ذکر یا خدیجه راه را تا فتنه طی کردی
شتر را نه که پای کفر را آن روز پی کردی
برای هر که در دریای غم مانده، تویی ساحل
الا ای شهریار جود، ای امید هر سائل ...
ز تو هر کس شنیده، عاشقت گشته، مگر بی دل
هزاران سعدی و حافظ هزاران صائب و بیدل ...
توان درک شانت را ندارد هر سخندانی
مگر نازل شود در حد شانت باز قرآنی ...
پیاده سمت کعبه رفته ای صحرا به صحرا را
گلستان کرده ای در پشت پای خویش هر جا را
به هر قطره نشان دادی مسیر وصل دریا را
که داریم از تو رسم و سنت این اربعین ها را
همه از جام شهد قاسم و عبدالهت مستیم ...
نمک پرورده های شورِ احلی من عسل هستیم
چنان دست کریمت عاشقان را مبتلا کرده
که برق سفره ات شاهان عالم را گدا کرده
برای نوکری ات فاطمه ما را سوا کرده
دعای خیر تو ما را گدای کربلا کرده
خودت میخواستی سهمت ز دنیا مختصر باشد
دلت می خواست بازار حسینت گرم تر باشد
- چهارشنبه
- 24
- آبان
- 1402
- ساعت
- 20:0
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
علی اکبر نازک کار
ارسال دیدگاه