ببین زخم پاهام و، بابا جونم
بخوام از جام بلندشم، نمیتونم
بابایی نبودی کتک خوردم
سر از کوچه بازار در آوردم
بابایی بابایی ۲
حالا که با سر نشستی کنارم
باید که سر رو سر تو بذارم
از بس که موی سرم رو کشیدن
سر درد دارم
"بابا حسین بابا حسین جان" ۴
خبرداری که پاهام، ورم کرده ؟
میبینی که خرابه، چقدر سرده ؟
ببین التماس و توی چشمام
یه کم خوابِ رو دستاتو میخوام
بابایی بابایی ۲
از شامیا حرفای بد شنیدم
خیلی روی خار صحرا دویدم
وقتی می افتادم از ناقه از ترس
می لرزیدم
"بابا حسین بابا حسین جان" ۴
نبودی هتک حرمت، شدم بابا
خدا می دونه اذیت، شدم بابا
ما رو بین نامحرما بردن
جلو چشمای ما شراب خوردن
بابایی بابایی ۲
چشمای من رو گرفت عمه زینب
با خیزران رو لبت میزد اون شب
حرف کنیزی شد و اونجا جونم
اومد بر لب
"بابا حسین بابا حسین جان"
- جمعه
- 26
- آبان
- 1402
- ساعت
- 14:35
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد جواد صادقی
ارسال دیدگاه