صدای چکچکِ باران صدای هقهقِ آب است
پس از تو در رگِ دریا به جای آب، سراب است
بتاب، ای شَرَفُالشّمسِ آسمان؛ قَمَرالاَرض!
برای عکسِ تو آغوشِ بازِ برکه رکاب است
از ابروانِ گره خورده ذوالفقار کشیدی
بتاز، خشمِ دو چشمِ تو آیه آیه عذاب است
هنوز تشنهی یک قطره از تبسّمِ دریاست
میانهی تو و آب از دَمِ عطش شکراب است
همیشه خانهی در راهِ سیل، رو به تباهیست
کنار صحن و سرای تو آب، خانهخراب است
زبان گرفته زنی در حرم؛ چه سوزِ غریبی
هنوز قصهی مشکِ تو لایلای رباب است
شب است، وقتِ سلام از زمین به محضر عرش است
هِلالی از حرمِ ماه، روی پنجره قاب است
دوباره پرچمت از راهِ دور، دست تکان داد
سلامهای مرا رقصِ پرچمِ تو جواب است
- جمعه
- 26
- آبان
- 1402
- ساعت
- 14:49
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه