• سه شنبه 15 آبان 03

 رضا قاسمی

حضرت قاسم(ع) -(حسن جوان شد و از عرشِ خیمه‌ها آمد)

184

حسن جوان شد و از عرشِ خیمه‌ها آمد
نماز ظهر شد و ماهِ کربلا آمد
تو قاسم‌بن‌علی یا ‌یَلِ یَلِ جَمَلی؟!
همینکه آمدی انگار مرتضی آمد
زره نپوش، که جوشن‌کبیر می‌خواهی
برای حرز تو از آسمان دعا آمد
که گفته یک نفری؟ ای سپاه یک‌نفره!
برای یاری من لشکر خدا آمد
همینکه نامه‌رسانِ من از مدینه شدی
دوباره عطرِ نفس‌های مجتبی آمد
برو به جنگِ سپاهی که دشمن حسن‌اند
من اِن‌یَکاد شدم تا تو را نظر نزنند


رجز بخوان که رجزهایت اقتدار من است
بگو که «اِبن‌ِحسن» بودن افتخار من است
صدایی از نجف آمد زمان بدرقه‌ات
که گفت: این نوه‌ام تیغ ذوالفقار من است
رسید مادرم از عرش و گفت با پدرت
شبیه تو پسرت نیز رازدار من است
و ناله‌ی پدرت از میان کوچه دوید
حسین گریه کن! این روضه یادگار من است
نگاه خیسِ تو می‌گفت: وقت پرواز است
که بام سرخ شهادت در انتظار من است
حرم سیاه به تن کرد، از حرم رفتی
به شوقِ بوسه به دستان مادرم رفتی


کمی گذشت، شنیدم فغان میدان را
صدای هلهله‌های سپاه شیطان را
غبار معرکه می‌گفت آسمان ابری‌ست
نگاه ابری من دید، سنگ‌باران را
سرِ تلاوتِ تو اختلاف افتاده
ببین به دست همه آیه‌های قرآن را
به خاطرت به تنم می‌خرم کمی دیگر
شبیه پیکر سرخت سُمِ ستوران را
چه روضه‌ای! ملک‌الموت نیز حیران است
میان جسمِ تو پیدا نمی‌کند جان را
زیادتر شدی اما چقدر کم شده‌ای
چقدر روضه شدی؛ مثل مادرم شده‌ای

  • شنبه
  • 27
  • آبان
  • 1402
  • ساعت
  • 19:33
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران