بدان امید که بوسم رواق منظر تو
نشسته ام به گدایی هنوز بر در تو
مرا که نیست ز سرمایه حاصلی جز مهر
خدا کند نشود باز مِهرم از سر تو
نگاه روز نخستینت از بهشتم بِه
امان امان ز شرار نگاه آخر تو
هنوز شوق خیال تو در سرم باقیست
منم که هیچ نگنجم درون باور تو
چه روزها که بیابان وصل طی کردم
رسید صدمه به پایم ز ریگ اخگر تو
به دوش وقت سحر با حبیب می گفتم
تو را چه می شود آیم اگر به محضر تو
بگیر هاله ز رخ ماه من که جان جهان
نهفته در صدف جبهه منور تو
شاعر؟؟؟
- یکشنبه
- 1
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 20:56
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه