• دوشنبه 3 دی 03


احوالات شب عاشورا (طفلان حضرت زینب)

195
2

احوالات شب عاشورا (طفلان حضرت زینب)

بی تو حتی دلم نمیخواهد

زنده باشم حسین در دنیا

زندگی ام به تو گره خورده

با تو عمرم گذشته شکرخدا

.

مادرم گفته است همّیشه

از تو ای بهترین سرآغازم

گفته که نوکر تو ام ارباب

من به این منصبم ، می نازم

.

با تو این زندگی چه شیرین است

بی تو دنیا جهنم است آقا

تاکه پلکی زدیم گذشت دنیا

شب چار محرم است آقا

.

شب چارم شب دو طفلانِ

ماده شیر عقیله ی عالم

ای فدای محمد و عون ش

بفداش جان عالم و آدم

.

شب که شد زینب و دو طفلانش

آن شبی که قیامت ست فردا

بین خیمه برای شیرانش

مشق جنگی نموده خود بر پا

.

اینچنین میشود چنان میگفت

چون یلان نبرد ز جنگیدن

گوئیا مرتضی علی میگفت

بچه هارا رموز جنگیدن

.

زینب اما نشست و محزون شد

فایده گفت ندارد این زحمت

زحمتم میرود هدر آخر

ندهد گر حسین من رخصت

.

به زبان آمدند و گفتند که

ارث ما هست شجاعت از دایی

پس چگونه برای جنگیدن

ما بگیریم رخصت از دایی

.

نگرانی ندارد این ها گفت

کرده ام فکر بکر آنجا هم

هرچقدر که اجازه هم ندهد

بلدم من جواب آن را هم

.

اول از هر چه صبح فردا که

خدمتش میروید سلام کنید

مثل همیشه بیشتر حتی

محضرش عز و احترام کنید

.

میشناسم حسین را من خوب

بهتر از هرکسی و هم مخصوص

نقطه ضعفش قسم به مادر هست

احدی را نمیکند مأیوس

.

قسم ش میدهید با گریه

به رخ خورده سیلیِ مادر

قسم ش میدهید با زاری

بر همان رنگ نیلی مادر

.

با همه درس ها که دادم من

باید آن را کنید تمرینش

من حسین میشوم شما نوکر

گفته ها را کنید تمرینش

آن طرف پشت خیمه ها اما

شاه بی یاوری که تنها بود

از سر علم خود که میدانست

دائما فکر عصر فردا بود

.

دور اخیام خود قدم میزد

شهریار زمین کرب و بلا

با چه حالی خودش جمع میکرد

از زمین خار سیدالشهدا

.

این طرف بین خیمه ی زینب

بچه شیران شیر با غیرت

شده آماده گوئیا فردا ست

تا بگیرند ز شاه خود رخصت

.

دست خود روی سینه سرها خم  

رو به مادر ستاره های ماه

گفتن آهسته و باصدا آرام

السلام و علیک ثارالله

.

بی تعلل جواب آمد که

و علیک السلام عزیز دلم

تا که زینب شنید آشفته

خارج از خیمه ها شد او آن دم

.

من نشستم درون خیمه و تو

سرپایی چرا عزیز دلم

ای به قربون قد و بالایت

زینب و بچه هاش و هم عالم

.

چه شده خسته میکنی خود را

اینچنین نصف شب تک و تنها

نگرانی تو ای عزیز دلم

چه شده آخر ای عزیز خدا

.

گفتش ای خواهرم تو میدانی

عالِمی آنچه را که میدانم

بچه ها تا سلام من دادند

بی جواب سلام نمی مانم

.

عالِمی هر چه را عقیله من

نگران ، من ز عصر فردایم

بعد من روی دشت پر از خار

میدوند دختران زیبایم

.

از همین لحظه غصه دارم من

از همین غصه پر ز تشویشم

فکر فردا و اتفاقاتِ

غم و غصه های در پیشم

.

صبح روز دهم که شد آغاز

شهدا یک به یک همه رفتند

نوبت بچه های زینب شد

با قسم دست شاه را بستند

.

لحظه ای که صدا رسید ادرک

دست و پای حسین بد لرزید

زینب حتی نیامدش بیرون

از دل خیمه های نا امید

.

وای از آن لحظه عصر عاشورا

دختران پا گذاشتند بر خار

"زائر"انِ مخدرات حرم

کعبه نی ها شدند با آزار

 

رامین برومند(زائر)

شب سوم محرم ۱۴۰۲

  • دوشنبه
  • 18
  • تیر
  • 1403
  • ساعت
  • 10:55
  • نوشته شده توسط
  • رامین برومند(زائر)

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران