• یکشنبه 4 آذر 03

 محمدرضا سروری

انتظارم به سر آمد -(انتظارم به سر آمد عمه در خرابه پدر آمد عمه)

236

انتظارم به سر آمد -(انتظارم به سر آمد عمه  در خرابه پدر آمد عمه)

انتظارم به سر آمد

 

انتظارم به سر آمد عمه  در خرابه پدر آمد عمه

آخر از او خبر آمد عمه  در خرابه پدر آمد عمه

عاقبت از سفر آمد عمه  در خرابه پدر آمد عمه

گریه هایم ثمر آمد عمه  در خرابه پدر آمد عمه

******

حین دیدار حضوری دیگر

بعد شب های صبوری دیگر

سایه روی سرم برگشته

به سر آمد غم دوری دیگر

 

روز و شب خواب دگرگون دیدم

جای رخساره، دلِ خون دیدم

گاه دلواپسی ام آخر شد

این سری صورت موزون دیدم

 

انتظارم به سر آمد عمه  در خرابه پدر آمد عمه

******

عمه این دفعه پدر خندان بود

بر سر کوچه نه راهبندان بود

نه کسی چوب جفا می آورد

نه غمی روی لب و دندان بود

 

چه عجب خواب گهرباری بود

مثل یک صحنة بیداری بود

حرف هایم همه را گوش نمود

خنده در هر نفسش جاری بود

 

انتظارم به سر آمد عمه  در خرابه پدر آمد عمه

******

دست هایش به سر مویم بود

بوسه گاهش خم ابرویم بود

پدرم سخت به آغوشم برد

روی او روبه روی رویم بود

 

گفتم ای تشنه کجا جا ماندی؟

کربلا پیش علی ها ماندی

گفت از بی کسی ات غمگینم

جمع مائیم و تو تنها ماندی

 

انتظارم به سر آمد عمه  در خرابه پدر آمد عمه

******

کاش این قصه دگر خواب نبود

ابرها حائل مهتاب نبود

سر و سامان دلِ خونم می دید

دور آئینة دل، قاب نبود

 

دختر از شوق پدر بال زند

شانه بر شانه اقبال زند

سروری عشق رقیه کافیست

روز آخر همه غربال زند

 

انتظارم به سر آمد عمه  در خرابه پدر آمد عمه

  • دوشنبه
  • 18
  • تیر
  • 1403
  • ساعت
  • 20:55
  • نوشته شده توسط
  • نخل بی سر

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران