بی برادر آمد
زینب حسینت بی برادر آمد
برادرت بدون یاور آمد
بدون عباس دلاور آمد
شال عزا افکنده بر سر آمد
******
از علقمه رسیده دست خالی
به حال غم به قامتی هلالی
دگر عزا نداده اش مجالی
ببین برادرت شده چه حالی؟
باید بساط شور و شین نگیری
با گریه ات دور حسین نگیری
زینب حسینت بی برادر آمد
******
این دل شکسته دل شکسته تر شد
آتش درون سینه شعله ور شد
بازم دو چشمانش به گریه تر شد
از ناله هایش آسمان خبر شد
باید تسلایی دهی حسین را
کمتر به روی سر زنی یدین را
زینب حسینت بی برادر آمد
******
دیگر حرمگاهان عمو ندارد
مشکی برای جست و جو ندارد
پرچم برای دوش او ندارد
مولا توان گفت و گو ندارد
باید دگر با حال غم نپرسی
احوال سقای حرم نپرسی
زینب حسینت بی برادر آمد
******
زینب امان از ماتم جدائی
از دوری و از داغ بی نوائی
درد عطش شد درد بی دوائی
عباس نام آور بگو کجائی
باید سرود العطش نخوانی
لب تشنه تا شام بلا بمانی
زینب حسینت بی برادر آمد
******
او پیکر در خون رها بدیده
دستان از پیکر جدا بدیده
سقای بی مشک و لوا بدیده
تیری میان دیده ها بدیده
باید نپرسی تا سخن نگوید
از ساقی خونین بدن نگوید
زینب حسینت بی برادر آمد
******
حسین عزیز جان حی داور
رسیده در سکوت غصه آور
به اوج سروری بدون یاور
دلش شکسته در غم دلاور
باید خودت را زیر غم نبازی
از نای دل آوای دل نوازی
زینب حسینت بی برادر آمد
- یکشنبه
- 24
- تیر
- 1403
- ساعت
- 21:57
- نوشته شده توسط
- نخل بی سر
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه