هجر یاران
*
به اشک دل چو می شویم
غبار جام عشقم را
ز خون آغشته می بینم سراسر
دام عشقم را
رگم پر گشته از شور شهیدان
بلا دیده
مثال اکبر و بوالفضل درد
کربلا دیده
رگم پر گشته از سوز هزاران عود صحراها
دلم در موج می غلطد خروشان
مثل دریاها
بسی نامرد هستم گر شرف
بر آب بفروشم
وَ درد و داغ یاران را
به هر ارباب بفروشم
اگر ما زنده ایم اکنون
به خون عشق یارانست
مبادا بی ثمر گردد همان
شوری که در جانست
ز بند خوی بیدادی کنون
آزاد باید شد
درین دنیای بی مقدار یار
داد باید شد
چه خوش گفتا بسیجیِ شهید،
همسنگر نازم
زمانی که سفر می کرد و
می گفت از غم رازم:
تفنگم بوی محشر با هوای
کربلا دارد
جدای قافله زین پس نوای
نینوا دارد
اگر عارف شوی بر حال می
دانی چه می گویم
ز درد هجر یاران و هوای
جبهه می گویم
دادا بیلوردی.
- سه شنبه
- 26
- تیر
- 1403
- ساعت
- 14:28
- نوشته شده توسط
- دادا بیلوردی
ارسال دیدگاه