وارد گودال گشت و نعره ای سویت کشید
بی هوا آمد لگد بر جسم و پهلویت کشید
آن حرامی بعد آن بنشست روی سینه ات
هر چه قدرت داشت با خنجر به حلقومت کشید
دید چون خنجر نبرّد بوسه گاه مصطفی
ناسزا می گفت و با مشتش بر آن رویت کشید
تا که برگرداند جسمت را به روی سینه ات
بی وضو پنجه میان مصحف مویت کشید
گفت با بغض علی سر را کُنم از تن جدا
از قفا با ضرب خنجر کل نیرویت کشید
- یکشنبه
- 7
- مرداد
- 1403
- ساعت
- 15:2
- نوشته شده توسط
- عادل لاله چینی
- شاعر:
-
عادل لاله چینی
ارسال دیدگاه