باید سلام كرد به تسبیح و یاد او
بر صبح و بر سپیده و بر بامداد او
بر او درود و خیر كثیر وجود او
بر حالت قیام و ركوع و سجود او
عمرش چو جلوهی ابدیت بلند باد
حزبش بلندپایه و پیروزمند باد
ای آخرین امید بشر، در كویر غم
هرم حریر عاطفه در زمهریر غم
مضمون بكر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی
ای یك اشارهی لب تو «سابغ النعم»
یك زمزمه دل شب تو «دافع النقم»
چشمان ما غبار گرفت و نیامدی
دامان انتظار گرفت و نیامدی
كی میشود كه پنجرهی پلك وا كنی؟
وجه خدای! عطف توجه به ما كنی
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناك
خواندم «متی ترینا»، گفتم «متی نراك»
«یا ایها العزیز»! ببین خستهحالیام
چشمان پرستاره و دستان خالیام
ماییم آن «خسی كه به میقات» آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم
شام فراق، سورهی واللیل خواندهایم
یوسف ندیده «اوف لنا الكیل» خواندهایم
یا ایها العزیز! به زیباییات قسم
بر حسن دلفریب و فریباییات قسم
دلها ز نكهت سخنت زنده میشود
عالم به بوی پیرهنت زنده میشود
صبح وصال تو شب غم را سحر كند
آفاق را نگاه تو زیر و زبر كند
موسی تویی، مسیح تویی، مكه طور توست
شهر مدینه، چشم به راه ظهور توست
تنها نه از غمت، دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است
شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تكرار نام تو ضربان دل من است
محمدجواد غفورزاده (شفق)
- یکشنبه
- 1
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 21:20
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه