حسین من، بگو که هستی باهامون
نگو که فردا تنهامون
میزاری داداش
وقتی بری، مارو به شمر و حرمله
به شلاق و به سلسله
میسپاری داداش؟
تازه شروع میشه غم من
شروع میشه محرم من
امون از اون قد خم من
آه
میشه خدا فردا نیاد
غروب عاشورا نیاد
ای وای من
این ماجرا عوض بشه
تقدیر ما عوض بشه
ای وای من
آه و واویلا حسین من
_
امشب داداش، شبه وداعه زینبه
خواهر تو جون به لبه
عزیز جونم
ازم نخواه
ببینمت رو نیزه ها
بی تو برم شام بلا
من نمی تونم
چرا توفکری و غمگینی
فردارو چه جوری می بینی
که خارارو داری می چینی
آه
این همه غم برام بسه
کاشکی که فردا نرسه
حسین من
فردا میری رو نیزه ها
میام میون قتلگا
حسین من
آه و واویلا حسین من
➖➖➖
انتشار با لینک کانال جواز نوکری و نام شاعر مجاز می باشد.
لینک کانال تلگرام
t.me/javazenokari
- چهارشنبه
- 21
- شهریور
- 1403
- ساعت
- 19:26
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
ابوذر رئیس میرزایی
ارسال دیدگاه