سکینه بین آن جنجال آمد
به قربانگه پریشان حال آمد
به مقتل عمه را خونین جگر دید
کنارش پیکری بی جان و سر دید
چه پیکر؟ همچو اصغر گشته بی سر
چه پیکر؟ اِرباً اِربا مثل اکبر
چه پیکر؟ دل به خاک و خون نشانده
چه پیکر؟ زیر سُمّ اسب مانده
بگفت اِی عمه! اینجا گلشن کیست؟
تَنی که در بغل داری تنِ کیست؟
بگفتا دخترم، این نور عین است
تنِ بابای مظلومت حسین است
حدیث عشق را ضربُ المَثَل کرد
سکینه رفت و بابا را بغل کرد
ولی هرگز به جسمِ پاره پاره
نگفت از غارت و از گوشواره
نگفت از ماجرای یاسِ نیلی
نگفت از صورتش که خورده سیلی
نگفتا ای پدر من غصه دارم
زِ هجرانت خزان گشته بهارم
فقط گفتا به زخم جان نمک خورد
ببین، عمه زِ نامردان، کتک خورد
شبیه لاله ای پژمرده بودیم
نبود عمه اگر، ما مُرده بودیم
همیشه او زِ ما دفعِ خطر کرد
خودش را از برای ما سِپر کرد
- یکشنبه
- 25
- شهریور
- 1403
- ساعت
- 11:0
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه