• یکشنبه 4 آذر 03


شعر غزل حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله -(تو آمدی و بهشت برین مکه شدی)

35

تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی

گل از جمال تو الهام شاعرانه گرفت
محمدی شد و نام تو را بهانه گرفت

گلاب، عطر تنت را به چشم می‌ساید
شمیمِ پیرهنت را به چشم می‌ساید

چه عطر دامنه‌داری چه شوق لبریزی
عجب ادامۀ زیبا و حیرت‌انگیزی

بهار و چشمه و باران و رود می‌دانند
که تربیت‌شدگان کدام دامانند

اگر تو لب بگشایی کلام تو خیر است
سکوت تو پر پرواز منطق‌الطیر است

اگر تو لب بگشایی به لهجۀ دلخواه
لب مبارک تو می‌شود «کلام الله»

لب تو گرم نماز است و گرم ابراز است
دو مصرعی‌ست که سرمشق گلشن راز است

شناسنامۀ تابندگی‌ست پیشانیت
اگر مجال دهد طرۀ پریشانیت

تبسم تو به ما حس و حال می‌بخشد
عواطف بشری را کمال می‌بخشد

به خندۀ تو بهشت برین، بدهکار است
به خاک پای تو کل زمین بدهکار است

به سینِ سروری تو قسم که فصل بهار
به تو نه هفت که هفتاد سین بدهکار است

خدا به خلقتش احسنت گفته اما باز
به خُلق و خوی تو صد آفرین بدهکار است

چه کرده‌ای که سلیمان به اسم اعظم تو
نه یک نگین که هزاران نگین بدهکار است

بگو بگو که به پیراهنت جناب کلیم
چقدر معجزه در آستین بدهکار است

همیشه سایه به خورشید متکی بوده
دم مسیح به تو اینچنین بدهکار است

به جبرئیل، امین گفته می‌شود به تو نیز
به این مقایسه روح الامین بدهکار است

تو با امانت خود از همه طلب داری
جهان چقدر به تو بعد از این بدهکار است

قسم به شانه، زمانی که شانه می‌کردی
دو سوی مویت را رودخانه می‌کردی

دو رودخانه موّاج تا ابد جاری!
که دیده رحمت جاری به این سزاواری؟

قسم به نور! تماشایی است چشمانت
رسول اکرم زیبایی است چشمانت

بهشت از لب حوض تو چون وضو کرده‌ست
برای خویش چنین کسب آبرو کرده‌ست

اذان چه خوب ادا کرده است دِینش را
همین که گفته کنارت شهادتینش را

از آسمان خدا یاکریم می‌بارد
به برکت تو «الف، لام، میم» می‌بارد

بهار آمده با اقتباس از رویت
نسیم ترجمه فارسی‌ست از مویت

تویی مُشَبَّه و در شأن تو شبیهی نیست
مُشَبّه‌ٌبِه تشبیه‌های ما فانی‌ست

ز شرم در تب و تاب هلاک می‌افتند
تمام وَجهِ شَبَه‌ها به خاک می‌افتند

گل محمدی ما که سرخوش از یاسی
چقدر روی گل یاس خویش حساسی

عجب گلی و عجب طینت معطره‌ای
چه یاس طاهره‌ای داری و مطهره‌ای

حکایت تو و مولا علی و ریحانه
جناس تام پروانه است و پروانه

رسانده دست تو بحرین را به یَلتَقِیان
چنان‌که ماحصلش گشته لؤلؤ و مرجان

چنان‌که ما حَصَلَش عطر و نور خواهد شد
چنان‌که ختم به صبح ظهور خواهد شد

تمام عالم و آدم پر است از حَسَنات
به برکت گل رویت به برکت صلوات

  • شنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1403
  • ساعت
  • 13:51
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران