سالها می شود که تنهایم
سالها در میان زندانم
دارد از بغض سندیِ شاهک
روز و شب میرسد به لب جانم
هر زمان که میاید این ملعون
هست چندین بهانه در دستش
در میان نماز ، بالینم
میرسد تازیانه در دستش
سیلی و تازیانه جای خودش
کینه از فارس العرب دارد
بیشتر بر دل من آتش زد
ناسزایی که زیر لب دارد
سلسله بسته بر تمام تنم
کنج زندان کند زمینگیرم
ساق مرضوض را که می فهمد
غیر این دانه های زنجیرم؟
لگدی که زده به پهلویم
دل من را به کوچه ها برده
مادری بار شیشه داشته و
در به دیوار ، بی هوا خورده
مثل مادر ازین جسارتها
سهم من چشم تار و درد سر است
آنقدر پیکرم نحیف شده
که عبا از تنم بزرگتر است
هر قدر هم غریب باشم من
زیر پا جسم من نخواهد ماند
هر قدر دشمنم لعین باشد
بدنم بی کفن نخواهد ماند
من فدای همان شهیدی که
بین گودال پیکرش افتاد
کوفه تا شام بچه ها دیدند
چند دفعه ز نی سرش افتاد
من فدای حسین بی کفنی
که تنش سهم پای مرکب شد
آنقَدَر تیر و نیزه اش زده اند
بدنش سخت نامرتب شد
➖➖➖
منبع جواز نوکری
لینک کانال تلگرام
t.me/javazenokari
- چهارشنبه
- 11
- مهر
- 1403
- ساعت
- 11:17
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر قربانی
ارسال دیدگاه