دیدم خودم، بالا سرت شلوغ شدو
چشات چه کم فروغ شدو
رفتی تو از حال
دیدم خودم
توو خیمه هاشد محشری
یه بی حیا باخنجری
اومد تو گودال
روی تل دیدم می زدنت
به غارت بردن پیراهنت
بامرکب رفتن روی تنت
آه
خیمه هامون شد بی پناه
کاش نمی رفتی قتله گاه
حسین من
سخته برام نبودنت
تن بدون پیرهنت
حسین من
غریب مادر حسین حسین
_
دارن میگن، بریدن حنجر تو
بردن انگشتر تو
ساده نبود
منم میگم، کجایی ای غریب من
فراق تو نصیب من
شد خیلی زود
روزمون شده تیره حسین
بی تو چه نفسگیره حسین
به ماها شدن خیره حسین
آه
کشون کشون با ناسزا
میبرنم از کربلا
حسین من
چه ظالمانه میبرن
با تازیانه میبرن
حسین من
غریب مادر حسین حسین
➖➖➖
منبع جواز نوکری
لینک کانال تلگرام
t.me/javazenokari
- پنج شنبه
- 12
- مهر
- 1403
- ساعت
- 10:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
ابوذر رئیس میرزایی
ارسال دیدگاه