• جمعه 2 آذر 03


متن شعر مثنوی سید_حسن_نصرالله لبنان فلسطین مقاومت -(خداوندا خداوندا پر از داغم، پر از خشمم)

98
2

خداوندا خداوندا پر از داغم، پر از خشمم
به انگشت اشارت مانده است این روزها چشمم 

چه کرد این داغ که این گریه‌ها خامم نخواهد کرد
که موج اشک هم یک لحظه آرامم نخواهد کرد 

غروب جمعه را تا صبح، ذکر آه می‌گفتیم
میان آن خبرها جاءَ نصرالله می‌گفتیم 

به روی سینۀ ما نقشی از اندوه را کندند
به صدها بمب در یک روز، از جا کوه را کندند.. 

کسی را داده‌ایم از دست که شیرین‌تر از جان بود
عبایی داشت بر دوشش که الیافش ز طوفان بود 

کسی که آفتاب از سایهٔ او بی‌خبر بوده‌ست
چهل سال است هر روزش مهیای سفر بوده‌ست 

کسی که از همان اول چنین بوده‌ست اقبالش
که مرگ از دست او عاصی، شهادت بود دنبالش 

چنان داغیم که انگار او هر روز با ما بود
قسم بر قدس که چشمان او طوفان‌الاقصی بود 

رفیق حاج قاسم بود و دل‌ها در غمش خون شد
رفیق حاج قاسم بود، خار چشم صهیون شد 

شبیه حاج قاسم داغ او تا انتقامش هست
شبیه حاج قاسم بیشتر از قبل، نامش هست 

دگر در روزگار ما نمی‌آید همانندش
چگونه باورم باشد که رفت از دست لبخندش.. 

به فقدانش ز جان ما هوای زیستن رفته‌ست
نباشد باورم از بین ما سیدحسن رفته‌ست 

ز دست ما در این مدت، چه جان‌های نفیسی رفت
همین دیروز بود آری، خبر آمد رئیسی رفت 

ببین یک‌رنگی ما را که با آن یار لبنانی
گذشت از جان خود در ضاحیه، سردار ایرانی 

اگرچه رهروان رفتند، اما راه می‌ماند
قسم بر وعدۀ قرآن که نصرالله می‌ماند 

شعاری نیست این شعر ای برادر، بارها دیدیم
شکوفایی خون را در پس آوارها دیدیم 

مگر آن دشت‌های غرق لاله یادمان رفته
مگر ایام جنگ هشت ساله یادمان رفته 

اگرچه خون به دل داریم، اگر چه چشم‌ها خیس است
بدان که ناامیدی، آخرین نیرنگ ابلیس است 

دل خود را قوی دارید و همراه ولی باشید
خود سیدحسن گفته‌ست با سیدعلی باشید 

خدایا از سر اخلاص می‌گویم، تویی شاهد
بنفسی انت یابن فاطمه، یا سیدالقائد 

شما فرموده‌ای که این جهاد امروز بی‌مرز است
دفاع از جان و مال مسلمین بر مسلمین فرض است 

اگر غزه، اگر صنعا، اگر بغداد و تهرانیم
همه یک پیکر واحد، همه امروز لبنانیم 

خدایا شاهدی، این روزها بی‌تاب و دلتنگیم
پی صلحیم، در راهش ولی ناچار از جنگیم 

هراسی نیست از دشمن، ز های و هوی و طغیانش
اگر او می‌کند آغاز، دست ماست پایانش 

که ما ایمان خود را از الفبای شرف داریم
شب حمله ز سوی وحی، امر لا تَخَف داریم.. 

به اذن‌الله شد دیباچۀ نظم جدید آن شب
صدای ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ می‌رسید آن شب 

ته این ماجرا پایان رزم رستم و دیو است
از این پس یک هدف داریم و آن قلب تل‌آویو است 

کجایید آی بزدل‌ها، دلیر معرکه ماییم
که ما مثل شما مخفی نمی‌گردیم، اینجاییم.. 

اگر دنیا هم آید پشتتان، ما پنج تن داریم
شما سنگرشکن دارید، ما خیبرشکن داریم 

اگر موسی بیاندازد عصای معجزاتش را
به یک لحظه ببلعد اژدهای سرخ آتش را 

بگو فرعون را، نعشش به روی نیل می‌ماند
نه حق نابود خواهد شد، نه اسرائیل می‌ماند 

فلاخن دست داوود و هلاکت سهم جالوت است
شما یک سرزمین دارید ای صهیون که تابوت است 

برای ما همیشه نصرت حق در دل صبر است
شما یک سرزمین دارید در دنیا و آن قبر است 

بخوان تاریخ را تا بنگری پیروز خیبر کیست
برو صهیون بپرس از قبر اجدادت که حیدر کیست 

به سوی مسجدالاقصی از اینجا راه می‌خواهیم
خدایا ما جهاد فی سبیل‌الله می‌خواهیم 

خدایا جان ما را هم فدای حق کنی ای کاش
به دریای شهیدانت مرا ملحق کنی ای کاش

که در آغاز و در انجام چون سیدحسن باشیم
نه فکر سر، نه فکر تن، نه در فکر کفن باشیم 

دوباره در دلم دارم هوای دیدن او را
نمی‌دانم چگونه یافتند آخر تن او را 

ولی از ماجرای پیکر جدش خبر دارم
چگونه از غم پیراهن او دست بردارم... 

  • دوشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1403
  • ساعت
  • 11:20
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران