چشم هایم میشود دریا برای دیدنت
اشک میریزم تک و تنها برای دیدنت
من مدینه...تو خراسان، داغِ هجران شعله ور
می شمارم روز و شبها را برای دیدنت
از خدا دیدارِ رویت را کماکان خواستم
داشتم این حاجت از دنیا برای دیدنت
دستِ تقدیرِ و قضا ایکاش که کاری کُند-
تا بیاید خواهرت آنجا برای دیدنت
ای رضا(ع)جانم فراقِ ما به پایان میرسد
چونکه راهی میشوم فردا برای دیدنت
آمدم! در راه امّا درد؛ جانم را گرفت
ناخوش احوالم! ندارم "نا" برای دیدنت
تار می بیند نگاهم، روزهایِ آخر است
دستهایم یخ زد از سرما برای دیدنت
بر دلِ معصومه(س) آخر داغِ دیدارِ تو مانْد
خواهرت بیمار شد زیرا برای دیدنت
میرسد قامت-کمان مادر پس از تشییعِ من...
در خراسان؛ جایِ من زهرا(س) برای دیدنت
قم برای عاشقانت عطرِ مشهد میدهد
زائر آمد بارها اینجا برای دیدنت!
- یکشنبه
- 22
- مهر
- 1403
- ساعت
- 20:19
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه