• دوشنبه 3 دی 03


متن شعر ر شهادت جانسوز یابن السجاد(ع) -(بیدار بود و مضطرب در تب دلش خون شد)

23

بیدار بود و مضطرب در تب دلش خون شد
از خاطراتِ کودکی هر شب دلش خون شد

با یادِ بابایِ مریض احوالِ در خیمه
در گریه هایِ بیهوا اغلب دلش خون شد

آهی کشید و هر چه ذهنش رفت در گودال
از قاتلانِ پست  بد مَشرَب دلش خون شد

از خنده هایِ حرمله(لع) از فحش هایِ شمر(لع)
از نیزه های نحس  لامذهب دلش خون شد

با جملهٔ "ألشمرُ جالِس" جان به لب میشد
یک عمر از عنوانِ این مطلب دلش خون شد

از داغِ جدّ تشنه لب گریان شد و هر بار-
حس کرد ظرف آب را بر لب؛ دلش خون شد

از فکرِ بر انگشت و انگشتر به هم می ریخت
از نعل هایِ تازه بر مرکب دلش خون شد

در روضهٔ دروازهٔ ساعات جان میداد
میگفت،آنجاعمه-جان زینب(س) دلش خون شد...
*
آورد یک نامرد تشتِ حاویِ "سر" را
افتاد بر جانِ رقیه(س) تب...دلش خون شد!

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1403
  • ساعت
  • 18:14
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران