تا به احد عازم شوم با قلبِ خسته
مرثیه میخوانم به پهلوی شکسته
بنگر عمو جان دل بی شکیب است
من غصه دار و حیدر غریب است
آه و واویلا...
آتش زده دشمن گل و باغ و چمن را
بنگر عمو جان صورتِ نیلی من را
در کوچه سیلی بر روی من زد
هم بی هوا هم پیش حسن زد
آه و واویلا...
شیر خدا زانوی غم در بر بگیرد
دیگر عمو جان کن دعا زهرا بمیرد
بر روی خاکِ غم می نِشینم
نمی توانم اشکش ببینم
آه و واویلا...
- چهارشنبه
- 9
- آبان
- 1403
- ساعت
- 17:5
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه