• جمعه 2 آذر 03


متن شعر شب لیلة الرّغائب، دلتنگ کربلا -(آمدم گریه کنم حالِ بکایی بفرست)

14

آمدم گریه کنم حالِ بکایی بفرست
رزقِ اشکی بده و سوزِ صدایی بفرست

بغض  سنگینِ مرا بشکن و آرامَم کن
درد دارم به خدا؛ زود دوایی بفرست

زخم  گمراهیِ این نفْس؛ عمیق و کهنه ست
تا شوَم راحت از این زخم، دعایی بفرست 

ای خدا رغبتِ دل را به خودت سوق بده
عاشقم کن همه شب حال و هوایی بفرست

تا مناجات کنم با تو... بر این قلبِ مریض-
التیامی برسان...حمدِ شفایی بفرست

سائلِ ماه رجب از همه بیچاره تر است
سائلم! نیمهٔ شب نان و نوایی بفرست

حاجتی نیست به جز زائرِ شش گوشه شدن
شب جمعه ست نوایی به گدایی بفرست

آرزویِ دلِ بیتابِ حرم را دریاب
لطف کن تذکرهٔ کرب و بلایی بفرست

کربلا...غرقِ عطش یکسره میزد فریاد:
آسمان! بارش  بی چون و چرایی بفرست

یک نفر کاش که به حرمله(لع)میگفت نزن!
سمت شش ماهه بیا تیرِ خطایی بفرست

تا که آن حنجرِ نازک نشود پاشیده
به دلِ تیرِ سه پر؛ شرم و حیایی بفرست!

  • چهارشنبه
  • 9
  • آبان
  • 1403
  • ساعت
  • 17:13
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران