• یکشنبه 27 آبان 03


متن شعر ولادت حضرت_زینب_کبری_سلام_الله_علیها -(خدا عیدیِ محشر داده امشب)

17

خدا عیدیِ محشر داده امشب
به دستِ پنج تن؛ زر داده امشب
به حیدر(ع) باز کوثر داده امشب
به کوثر؛ باز حیدر(ع) داده امشب

تمام  عرش و فرش و جزر و مد را...
علی(ع) فورا به نامش زد سند را

به پایان رفت شام  تیره؛ مردم
سپیدی شد به ظلمت چیره؛ مردم
نگاهش شد به خواهر خیره؛ مردم
حسن(ع) شد صاحبِ همشیره؛ مردم

وجودش نذرِ شاهِ عالمین است
وَ نام دیگرش ذُخرُالحسین(ع) است

کنارش شرم؛ با حیرت رسیده
وقارش از خودِ غیرت رسیده
بیا که اسوهٔ جرأت رسیده
برای بانوان زینت رسیده

حجابش راه را بر هرزگان بست
نخی از چادرش مرز بهشت است

جهادِ فوقِ عارفانه را داشت
میانِ خانه؛ مکتب-خانه را داشت
مقام  عالم  فرزانه را داشت
ولایتمندیِ جانانه را داشت

فراوان و فراوان گفت: حیدر(ع)
پس از تفسیرِ قران گفت: حیدر(ع)

دمادم دوری از عصیان و پرهیز-
برای توبه کاران کرده تجویز
وجودت شد به یادش معرفت-خیز
بخوانش با لقب هایِ دل انگیز

شفیقه، کامله، حِلما، جلیله
عطیّه، سیّده زینب(س)، عقیله

گرفت از کفر؛ در کوفه عنان را
نگه میداشت با لحنش؛ زمان را
کشید آنگاه که خط و نشان را-
نشان میداد یک رزم  عیان را

نشسته با حیا در صدر، زینب‌(س)
علی(ع)منسَب، جَلیلُ القَدر، زینب(س)

شبِ میلادِ دلدارِ حسین(ع) است
همانکه عشقِ بسیارِ حسین(ع) است
لبش مشغولِ تکرارِ حسین(ع) است
فقط مشتاقِ دیدارِ حسین(ع) است

پس از عباس(ع) هم آرام  جان بود
علمدارِ جدیدِ کاروان بود

بخوان والعصر و أعطینا و أسرا
به دُورِ حضرتِ آیاتِ عُظمی
چنان دل کَند از لذّاتِ دنیا
که در چشمش بلایا شد"جمیلا"

پرستارانه می آورد مرهم
ندید از نینوا هر چند جز غم
*
غروبِ کربلا یادش نمیرفت
فرودِ نیزه ها یادش نمیرفت
تقلّایِ قفا یادش نمیرفت
تنِ بر بوریا یادش نمیرفت

حسينش(ع) غرق در دریایِ غم بود
نگاهِ آخرش سمتِ حرم بود

دلش را بُرد؛ بابایِ رقیه(س)
چه غمگین بود دنیایِ رقیه(س)
هجوم و آتش و پایِ رقیه(س)
امان از حالِ نجوایِ رقیه(س)

سرِ بابا... خرابه... تازیانه...
شبیه فاطمه(س)...غسلِ شبانه...

  • پنج شنبه
  • 17
  • آبان
  • 1403
  • ساعت
  • 12:6
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران