دنیام زهرا جان، تنهام زهرا جان
تلخه این روز و، شب هام زهرا جان
ببین چه کرده با علی این دنیا
جواب سلاممو نمیدن اینجا
نمی دونی چقد دلم می سوزه
جلو چشام تو رو زدن نامردا
عجب روزایی شده عجب شب هایی
عجب امروزی شده عجب فردایی
عجب دنیایی شده عجب دنیایی
نرو زهرا جان نرو نرو زهرا جان
ـــــــــــــــــــــ
این وضع بازوت، این زخم ابروت
داری میجنگی، با درد پهلوت
هوای خونمون چقد دلگیره
نفس که می کشی صدات می گیره
میون خس خس نفس هات زهرا
حرفی بزن علی داره می میره
عجب تقدیری شده عجب تقدیری
دیگه اصرارم نداره هیچ تأثیری
چرا از من تووی خونه روو می گیری؟
نرو زهرا جان نرو نرو زهرا جان
ـــــــــــــــــــــ
بستر گل گونه، چشمات بارونه
دستات می لرزه، دستات بی جونه
دوباره باز که بدتر از دیروزی
همش داری میون تب می سوزی
از یه طرف توو فکر تابوتی و
داری برا حسین کفن می دوزی
عجب اوضاعی شده عجب احوالی
عجب اوصافی شده چقد بی حالی
چرا از حالا توو فکر اون گودالی؟؟
نرو زهرا جان نرو نرو زهرا جان
وحید محمدی
آبان ۱۴٠۳
- یکشنبه
- 11
- آذر
- 1403
- ساعت
- 20:33
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
وحید محمدی
ارسال دیدگاه