• شنبه 29 دی 03


متن شعر بزرگداشت شهادت شهیدحاج_قاسم_سلیمانی، به نیت نابودی کفر جهانی و پیروزی جبههٔ مقاومت -(ظلم ظالم لحظه لحظه میشود گسترده تر)

29

-لطفا حق روضه ادا شود-

ظلم  ظالم لحظه لحظه میشود گسترده تر
شعله هایِ آه بر می خیزد از خونِ جگر

داغ دید و روز و شب دلتنگِ یک لبخند شد
مادری در غزه بیتابِ غم  فرزند شد

گرچه حزب اللهِ لبنان غوطه ور شد در مِحَن
شد لبالب از جنم؛ با رفتنِ سیدحسن 

این شعارِ اهل لبنان است! امثالِ "عماد"
تا قیامت راهِ "نصرالله" دارد امتداد

مردی از جنس شجاعت؛ بانیِ این پویش است
مکتبِ "سنوار"؛ خود فصل جدیدِ رویش است

میشود نابود صهیونیست با اذنِ خدا
خاک؛ از حیفا و تل-آویو می ماند به جا

حالِ این ایّام دارد عطر و بویِ فتحِ قدس
میشود روزی محقّق آرزویِ فتحِ قدس

سومین بار از کمان؛ پر میکِشد تیرِ خلاص
وعدهٔ صادق می اندازد به جانشان هراس

کشورم فرمانده ای دارد که هنگام  قیام
نه تعلُل کرده، نه تعجیل؛ وقتِ انتقام

مردِ ایرانی خودش اهل جهاد است و تفنگ
نه!...نیازی به نیابت نیست در میدانِ جنگ

مردهایمان به جایِ خود! زنان و کودکان-
میشوند از فرطِ غیرت با شهادت جاودان

میشود نابود! دارد خونِ مظلومان اثر
مرگِ صهیون میشود هر آینه نزدیکتر

میشود سر تا به پا لبربز از دین؛ منطقه 
استقامت میشود گسترده در این منطقه

وای بر حالش اگر سمتِ حرم فرمان دهد
در دلِ سوریه "جولانی" اگر جولان دهد-

هر نفر گردانی از صد حاج قاسم میشویم
در دفاعِ از حرم؛ والله عازم میشویم

مرد میدان است و یک لحظه نرفت از یادها
از دعایش میرسد عالی ترین امدادها

دارد از بغداد اما میرسد پیغام  غم
یاد آن نیمه شبی که داشت داغی محترم

منتشر میشد خبرها با پیام  تسلیت
کینه ها سردارمان را بر زمین زد عاقبت

از خودش دل کَند! توفیقِ شهادت را گرفت
دردِ مردم از وجودش استراحت را گرفت

بالِ پروازش رسید از آسمان؛ با آهِ سرد
در فراقش کوچه-کوچه زینبیه گریه کرد

رفت و بعد از رفتنش اندوهِ پی در پی رسید
سالمان با بیقراری ها؛ به ماهِ دی رسید

حاجتش را داد آخر حضرتِ صاحبزمان(عج)
دستهایش داشت از دستِ ابوفاضل(ع) نشان

درسِ جان دادن در آغوش  حسین(ع) آموختیم
غرقِ خون دیدیم تا انگشترش را...سوختیم

یاد آن پیکر که در گودال؛ دیگر جان نداشت
نیزه پشتِ نیزه می آمد! نفس امکان نداشت

با عطش جان داد و دنیا کاش آسان میگرفت
لااقل ایکاش چندین قطره باران میگرفت

کربلا ای کربلا ای کربلا ای کربلا
زینتِ دوشِ نبی افتاد زیر دست و پا

هر شبِ جمعه که میگوید "بُنیْ" مادرش
میشود بیتاب و گریان بینِ روضه؛ خواهرش!

  • پنج شنبه
  • 20
  • دی
  • 1403
  • ساعت
  • 17:38
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران