بحرطویل
میلادحضرت امیرالمومنین (ع)
بنداول
قلم خواستهام تا بنگارم ز نگارم
همه دار و ندارم
همان باغ و بهارم
همه صبر و قرارم
همان کس که شده از قدمش نور مسخّر
دو عالم ز وجودش چنین گشته منور
و آب از نفسش گشته مطهر
همان شاه که بر خاک پدر گشته
و بر تارک افلاک قمر گشته
و بر نخله توحید ثمر گشته
و بر اهل ولا شاه و گدا یاور و یار است
چو شمع شبتار است همه لیل و نهار است
به آدم شده سرور به نوح و به شعیب و به سلیمان شده رهبر
به ادریس و به یعقوب و به یوسف شده یاور ز موسی و ز عیسی همه سرتر
به پیغمبر اکرم چو برادر
به ماه رجب از لطف خدا سر زده از بیت الهی،چه شاهی چه ماهی،
شده محرم اسرار خداوند، ولایش شده چون قند، دو عالم همه بر او شده پابند
بود نام گرامش علی عالی اعلی وزیر شه بطحا،مقامش به بلندای همه عرش معلی،
غلط گفتهام از آنچه شنیدی تو.......
بقرآن محمد که چه والاست،
معماومصفا و محناست،
مربی دو صد عیسی و موساست،
همان عاشق شیداست،
به زهرای بتول آن گوهر ناب رسول آنکه عبادت به تولاش قبول
حیدر کرار،شده شمع شب تار،به پیغمبر اکرم همه یار است و مددکار
همان فاتح خیبر همان جان پیمبر همان کسکه شود همسر زهرای مطهر
همان باب یتیمان و مددکار اسیران و نشسته به کناری و دهد لقمه نانی به فقیران
بنددوم
به گرد حرمالله یکی بانو فرخنده که در حال طواف است
نگاهش به آن سوی مطاف است
دلش با همه چون آیینه صاف است
زنیحاملقرآن، زنیحاملمیزان، زنیحامل انجیل، زنیحامل تورات و زبور و همه اهداف رسولان
که یکباره ز درد رعشه فتادش چو به پیکر،
و از دیده فرو ریخته گوهر و گردیده ز درد و محن و غصه چو مضطر
و نهاده است دو دستان خودش را به روی سر
و بگفتا که خدای احد و واحد و فرد و صمد و قادر اکبر،
رهایی بده زین درد مرا
ای که تویی صاحب این گنبد آبی مدور
دعایش به اجابت برسید و همه دیدند شکسته شده یک گوشهای از خانه و گردیده روانه
همان بانوی فرخندهی عالی نسبی که ز خدا داشت نشانه،
اشاره شد و داخل به حرم شد (نه از در)
ازآن گوشه که بشکافته شد زامر خداوند
یکی روز گذشته و سخنش ورد زبان همگان،
پیر و جوان خرد و کلان بود
که این قصهی بانوی گرامی به چه موال گذشتهاست
همه جمع به گرد حرم امن الهی
به آن سو و به این سو نگاهی
تو گویی همگی چشم براهی
دو سه روزی سپری شد همان بانوی،فرخندهی،سرزنده خدا را شده بنده، و همچون مه تابنده
خوش اقبال و سبک بال و وجودش همه شد قبلهی آمال و بدین حال
بدر آمد از آن جا که شکافش ز امر ازلی بود
سخن از ذکر جلی بود
و در آغوش همین بانوی فرخنده یکی کودک سرزنده
و چون ماه شب چهارده تابنده و از عشق خداوند شد آکنده و بالنده
که از امر خداوند
علی بود و علی بود و علی بود....و انوارخدا از رخ نیکوش جلی بود
علی بود و علی بود که نورش ازلی بود که از بعد رسول مدنی بر همهی خلق ولی بود
علی بود و علی بود و علی بود
#بحرطویل
#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza
- دوشنبه
- 24
- دی
- 1403
- ساعت
- 7:58
- نوشته شده توسط
- م مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه