خداحافظ کوفه شهر ریایی
ز کارم شد آخر عقده گشایی
خداحافظ سجده گاه علی
خداحافظ قتلگاه علی
.......
خداحافظ نان سفره ی افطار
خداحافظ قصه ی در و دیوار
خموش از افغان و زمزمه ام
مهیای وصل فاطمه ام
.......
خداحافظ خاطرات مدینه
در و میخ و دست و پهلو و سینه
خداحافظ صبر و سنگ محک
خداحافظ ماجری فدک
.......
ز کوفه آوا و زمزمه آید
ز فرق من بوی فاطمه آید
رسیده جان بر روی لب من
پرستارم گشته زینب من
........
ز کار مشکل گشا گره وا شد
دلش از درد زمانه رها شد
هویداشد رنج و درد علی
ز خون سر و روی زرد علی
.........
بیا زهرا یک نظر کن علی را
نظر با چشمان تر کن علی را
به پایان رسید آه و ناله بیا
بیا یار هجده ساله بیا
.......
امیررضا فرجوند
- سه شنبه
- 28
- اسفند
- 1403
- ساعت
- 20:33
- نوشته شده توسط
- امیررضا فرجوند
- شاعر:
-
امیررضا فرجوند
ارسال دیدگاه