عقل را با دل در اين ميخانه در انداختم
اينچنين بر خرمن جانم شرر انداختم
پيش من نفرين تو فرقى ندارد با دعا
من به هر تقدير پيش تو سپر انداختم
كاش از اول مادر من در عزايم مى نشست
تا نبيند من تو را در دردسر انداختم
تازه فهميدم كه با تو من چه كردم يا حسين
تا كه بر لب هاى خشك تو نظر انداختم
حُرمتم را داشتى با مهربانى، گرچه من
احترام خواهرت را در خطر انداختم
ياسين قاسمى
- دوشنبه
- 16
- تیر
- 1404
- ساعت
- 12:39
- نوشته شده توسط
- ياسين قاسمى
- شاعر:
-
یاسین قاسمی
ارسال دیدگاه