شام از صداى هلهله ها روز و شب نداشت
آنجا دلى براى تو اى عشق تب نداشت
دار و ندار فاطمه در مجلس شراب
افتاده بود دست كسى كه ادب نداشت
آن چوب خيزران مگر آخر چه كرده بود
از آن به بعد صورت ارباب لب نداشت
صحبت سر خريد و فروش كنيز بود
بازار شام كار به اصل و نسب نداشت
بر روى خاك، آل على سر گذاشتند
آن شب اگر كه صبح نمى شد عجب نداشت
ياسين قاسمى
- دوشنبه
- 16
- تیر
- 1404
- ساعت
- 12:48
- نوشته شده توسط
- ياسين قاسمى
- شاعر:
-
یاسین قاسمی
ارسال دیدگاه