من به جز آه در اين سينه ندارم نفسى
آه اى دوست دلم را مسپارى به كسى
از خجالت نشد اين دفعه صدايت بزنم
مثل هر بار خودت كاش به دادم برسى
با وجود تو چرا كوشش بيهوده كنم
احتياجى به كسى نيست برايم تو بسى
بين مردم تو فقط راز مرا ميدانى
نگذارى برود آبرويم پيش كسى
باز كن پيله كم طاقت و تاريك مرا
كه به جز سوختن اى عشق ندارم هوسى
مرگ با زندگى بى تو چه فرقى دارد
ميروم آخر سر از قفسى در قفسى
ياسين قاسمى
- دوشنبه
- 16
- تیر
- 1404
- ساعت
- 12:54
- نوشته شده توسط
- ياسين قاسمى
- شاعر:
-
یاسین قاسمی
ارسال دیدگاه