تا كه بر لب نام زيباى تو مى آيد حسين
در همان ساعت گره از خلق بگشايد حسين
گريه كن ها را كه مى بينم خجالت ميكشم
كاش اشك چشم ما را هم بيفزايد حسين
در مسير عاشقى چون و چرا كردن خطاست
روى چشمم مى نَهم هر چه بفرمايد حسين
در فراق يار، عاشق بايد آخر جان دهد
كاش زنده ماندن ما را ببخشايد حسين
انتظار مهربانى تو را دشمن نداشت
از تو اما جز محبت بر نمى آيد حسين
روز محشر هم كسى گر نيست در فكر كسى
باز دستم را بگيرد آن زمان شايد حسين
ياسين قاسمى
- دوشنبه
- 16
- تیر
- 1404
- ساعت
- 13:17
- نوشته شده توسط
- ياسين قاسمى
- شاعر:
-
یاسین قاسمی
ارسال دیدگاه