• یکشنبه 4 آذر 03


شعر روز عرفه(چون خدا طالب گدا شد باز

5261
9

 چون خدا طالب گدا شد باز
در رحمت به روی ما شد باز
بنده شرمنده ی  خدا شد باز
او خریدار اشک ما شد باز
خبر آمد گناه می بخشد
کوه عصیان به کاه می بخشد
روز الطاف کبریا، عرفه
مژده ی بخشش و عطا، عرفه
روز مهمانی خدا عرفه
السّلام علیک یا عرفه
من از ماه توبه جا مانده
بنده ای دور از خدا مانده
به سرم آمده بلا چه کنم؟
گشته ام سخت مبتلا چه کنم؟
به خودم کرده ام جفا چه کنم؟
نپذیری اگر مرا چه کنم؟
هیچ کس همچو من نمی خواهد
عبد توبه شکن نمی خواهد
من زمین خورده ام مرا نزنی
عبد افسرده ام مرا نزنی
در گنه مرده ام مرا نزنی
پی به خود برده ام مرا نزنی
تو ببین عذر اشتباه مرا
به روی من نزن گناه مرا
نشود تا که بنده ات رسوا
خوب و بد را ز هم مساز جدا
دَرهم این بار هم بخر ما را
 تو و رد کردن گدا حاشا
ورنه من از خجالت آب شوم
مپسند پیش کَس خراب شوم
گر ندارم بها، نگهدارم
گوشه ی این سرا نگهدارم
تو بیا از خطا نگهدارم
تا روم کربلا نگهدارم
بلکه روزی به کار تو آیم
با شهادت  کنار تو آیم
جبلُ الرحمة کوه عشق و صفاست
عرفات از حضور تو زیباست
ای دل آرام خیمه ی تو کجاست
وعده ی ما به روضۀ سقّاست
نرسیدم اگر به مهمانی
کن قبولم مرا به قربانی
کاروانی که لاله ها دارد
ای خدا عزم کربلا دارد
کوفه در سر چه نقشه ها دارد
شهر مکر است و ماجرا دارد
گل زینب کجا، سُمِ مرکب
این همه غم کجا، دل زینب

شاعر: حسن علیپور

  • چهارشنبه
  • 4
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 8:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران