از عرش دارد میرسد فصل بهارم
كم كم پر از خورشید خواهد شد دیارم
از عرش دارد میرسد پیكی خدایی
از عرش دارد میرسد دار و ندارم
یك عمر در دست خودم در حبس بودم
امشب نگاهش میشود راه فرارم
امید بستم بر كرامتهای چشمش
بلكه كمی رونق بگیرد كار و بارم
من هرچه را دارم به دست دوست دادم
شكر خدا كه بعد از این بیاختیارم
از آسمان نور هدی آمد ، مبارك
عیسای آل مصطفی آمد مبارك
ما اهل بارانیم و اهل روضههائیم
عمری است محتاج گداهای شمائیم
آوارههای كوچهی حُسن بهاریم
كاسه به دست سفرههای هلاتائیم
از روز اول خادم این خانه هستیم
تا شام آخر هم مقیم این حرائیم
ما نسل در نسل عاشق این خانواده
دیوانهوار از عالم و آدم جدائیم
وقتی كراماتِ نگاهت شامل ماست
یعنی كه در هفت آسمان مشكلگشائیم
از اولش هم قلب ما دست شما بود
توفیق ما و سلب ما دست شما بود
شكر خدا كه عاشقی درمان ندارد
این قصهی شاه و گدا پایان ندارد
شكر خدا كه عاشق این خانواده
شرمندگی دارد ولی عصیان ندارد
فرع تولی و تبری اصل دین است
ایمانِ بی این خانواده جان ندارد
چشمی كه ابری شد از این دریای جوشان
در روز محشر لحظهی گریان ندارد
دست كسی بر دامن فهم شما نیست
این نردبانها پلهی آسان ندارد
ای خلقت آدم طفیلی وجودت
هفت آسمان محتاج بارشهای جودت
امشب بیا رحمی به حال این گدا كن
بیآبرویی را مقیم این حرا كن
ابری بیاور بر سر چشم خسیسم
با دست باران درد دلها را دوا كن
یك قطره از نور كراماتت بپاش و
این دفعه ما را حُر دشت روضهها كن
دلبستگیهای مرا از من بگیر و
بر چشمهای خود اسیر و مبتلا كن
یك صبح با جادوی چشمت این گدا را
از جملهی همسایههای سامرا كن
گرچه به ظاهر از خداوندی جدائید
آئینه در آئینه تكرار خدائید
منبع:شاه حرم
- پنج شنبه
- 12
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 19:42
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه