• دوشنبه 3 دی 03


شعر روضه دروازه شام(اسرار نهان را سَرِ بازار کشیدند)

10311
12

اسرار نهان را سَرِ بازار کشیدند
 آتش به دل حضرت ارباب کشیدند
دروازه ساعات که در شأن حرم نیست
  ناموس خدا را به اَنظار کشیدند
بازار یهود آبروی اهل حرم رفت
  از پیروهن پاره ما کار کشیدند
با سوت و کف و هلهله و رقص و جسارت
دردِ دلِ ما را همه جـــــار کشیدند
تا خواست تماشاییمان کرد به سختی
 با بی ادبی در بَرِ حضّار کشیدند
ای کاش که چون کوفه غمِ سیلیِ مان بود
 ما را بسوی مجلس کفّار کشیدند
ای کاش فقط سنگ به سرها زده بودند
 بر گریه ی ما قهقه بسیار کشیدند
هر بار که بی عاریِ یشان خنده به ما زد
 زخمی به دلِ حیدر کرّار کشیدند
ای سهل بگو از صدقه سوخت دلِ ما
 خون از جگرِ احمد مختار کشیدند
از مردمشان هیز تر از آن خودشانند
 خون بود که از چشم علمدار کشیدند
با اینکه خدا حافظ ناموس خودش بود
 با حرف کنیزی به جگر خار کشیدند
ما را پس از آن بزمِ شراب اشک نمانده
 بس چوب به لب های گهربار کشیدند
با رأس بریده سخن این بود دَمادَم
 یک آیه بخوان کار به اغیار کشیدند

 

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 13:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



عبدالواحد کشتکار

یازیبب
خدا خیرتان بدهد

یکشنبه 7 مهر 1398ساعت : 11:33

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران