• دوشنبه 3 دی 03

 مرتضی محمودپور

ورود کاروان به شام....توسل به حضرت زینب(س)

215
3

◾ورود کاروان به بازار شام 
◾و مجلس یزید

دیدم سرت به نیزه راهم به کوفه گم شد
در نیمه‌ی دل شب ماهم به کوفه گم شد
در بین سینه یکدم آهم به کوفه گم شد
گفتم به کل عالم شاهم به کوفه گم شد
با دستهای بسته در محضرت رسیدم
بار غم فراقت بر دوش خود کشیدم

نیزه سوار زهرا خوش آرمیده اینجا
بر خواهرت نظر کن ای ماهتاب بطحا
لحن حجازت از ما دل برده سبط طاها
آیات کهف خواندی محشر نموده بر پا
(دست از طلب ندارم تا کام دل برآید)
(یاجان‌رسد به جانان یا جان ز تن درآید)

من مظهر عفافم اینسان حجاب دارم
بر نوک نیزه حتی شب آفتاب دارم
در شام و کوفه هر چند صد پیچ و تاب دارم
از غصه‌ی رقیه سر بر تراب دارم
بر طشت زر سرت را کردم نظاره ای شاه
لطمه زدم به صورت از دل کشیده‌ام آه

در هر نفس حسین‌جان نام ترا سُرایم
تو در کجایی و من بنگر که در کجایم
تو روی نوک نیزه من در کجاوه‌هایم
از نوک نی برادر قرآن بخوان برایم
(بگشای لب که فریاد از مرد و زن بر آید)
زخم و زبان ز کوفه بر ما دگر سر آید

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza 

  • سه شنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1403
  • ساعت
  • 3:52
  • نوشته شده توسط
  • م مطلق

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران