به دل حك شد به خط آشنايي
شب ميلاد و آغازِ گدايي
گداي بارگاهِ سبزِ عشقم
ببين امشب دلم گشته هوايي
به پيش پاي تو غرقِ سرشكم
كه شايد سر زني بر بينوايي
كريمه كاسهام بنگر كه بالاست
كرم بنما تو هر چه ميتواني
تويي معصومه، عصمت پيش رويت
كند سجده از اين نورِ خدايي
تويي بانوي قصرِ سرخِ مذهب
كه با زينب هميشه هم صدايي
همين بس از تو اي معصومه جانم
لقب گيرنده از جامِ رضايي
رضا نامِ تو را معصومه خوانده
كه سر تا پا چنين زهرا نمايي
همه امشب كنارِ بارگاهت
من و اين گريه و فصلِ جدايي
دلِ فطرس شده در شامِ ميلاد
اسيرِ گنبدِ زردِ طلايي
شاعر : حسن فطرس
منبع:حدیث ا شک
- یکشنبه
- 15
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 18:20
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه