دوباره بوي گل آمد، ز گلشن توحيد
رسيد نوبت شادي، رسيد مژدهي عيد
ز بام عشق برآمد ستارهاي تابان
ستارهاي که چنو چشم روزگار نديد
به باغ سرخ خدا، لالهاي شکوفا شد
به بوستان ولايت، شکوفهاي خنديد
رسيد قاصد و پيغام آشنا آورد
نسيم صبح ز فجر زمانه داد نويد
دوباره روي زمين، خانهي شقايق شد
دوباره غنچه به تن، عاشقانه جامه دريد
ز جلوهاي دل هستي به شور و شوق افتاد
ز مطلعي دل عالم، درون سينه تپيد
بهار آمد و گل لب به خندهاي وا کرد
بيا که مهر درخشنده بر جهان تابيد
حضور نور، بشارت ز صبح شادي داد
نقاب تيرهي شب را، ز قاب پنجره چيد
ز شرق آيينه آمد، سوار جادهي نور
دميد از افق عشق، پرتو جاويد
دوباره گردش گيتي به کام عاشق شد
دوباره نغمهي تکبير در فضا پيچيد
سرود و زمزمهي عاشقانهاي برخاست
خروش و هلهله تا عرش بيکرانه رسيد
به ميهماني گل رفت، روشناي سحر
به ميهماني هر ذره ميرود، خورشيد
بهار، فرش رهش کرد آنچه با خود داشت
شقايق و سمن و سوسن و بنفشه و بيد
به شادباش قدومش، زمانه گويا شد
بر آستان جلالش، فرشته پر ساييد
ترانه خواند گل از شوق ديدن رويش
فلک به رقص درآمد چو اين ترانه شنيد
فضا ز بوي خدا مست و دل به بويش مست
چه جانفزاست نسيمي که از کرانه وزيد
گذشت دورهي غم، فصل عاشقي آمد
کنون که يار ز رخسار ماه، پرده کشيد
به هر کرانه ببين جلوهي جمالش را
منور است جهان، از طلوع صبح سپيد
مبارک است به ما، مطلع ستارهي عشق
فروغ ديدهي هستي، چراغ راه اميد
به يمن مقدم مولا، امير ملک وجود
به قلب پاک جهان، نور جاودانه دميد
به يک نشانه دل خلق را، به يغما برد
به يک اشاره غم عشق را، شفا بخشيد
بيا به قبلهي پاکش سر نياز آريم
که بر غبار رهش سجده ميبرد، ناهيد
مراد يابي ازين در، دري که رو به خداست
ز بارگاه «رضا» هيچ کس نشد نوميد
صلاي عشق، مرا مژدهي زيارت داد
دلم بسان کبوتر ز دام سينه پريد
حديث نور بخوان «نسترن» به نام رضا
حديث نور به مهر «رضا» شود تأييد
شاعر:نسترن قدرتی
- سه شنبه
- 17
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 7:6
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه