تو صد چو مرا داری، من مثل تو را هرگز
دست از تو نشویم باز، هرگز، به خدا هرگز
از فرش گشایم پر؟ وز عرش برآرم سر؟
در خلد گذارم پا؟ بی مهر شما هرگز
من دل به شما بستم، تا بوده و تا هستم
از دامنتان دستم یک لحظه جدا، هرگز
جز وصف شما گویم؟ جز راه شما پویم؟
جز مهر شما جویم؟ اصلا، ابدا، هرگز
در حجر دعا کردن، در سعی صفا کردن
بر گِرد حرم گشتن، بی کرب و بلا، هرگز
صد بار اگر می رند، جان از تنشان گیرند
در مکتب ثار الله، مرگ شهدا، هرگز
دنیا همه جا طوفان تا هست جهان را جان
یک لحظه شود خاموش، مصباح هدی؟ هرگز
چه خاک نجف باشد، چه خاک حرم باشد
جز خاک سر کویت، خاکی ست شفا؟ هرگز
گر نیست شود هستم، ور قطع شود دستم
از دست نخواهم داد، دامان تو را، هرگز
ای خوب تر از عالم، اوصاف تو و "میثم"
هرگز نشود با شعر، حقّ تو ادا، هرگز
شاعر:غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 19
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 14:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه