خوشا آنکه دل در هواي تو بسته
که چشم و دل از ما سواي تو بسته
شفاعت بدون تو معني ندارد
رضاي خدا بر رضاي تو بسته
رضائي و زنجيره نظم هستي
به درگاه دارالولاي تو بسته
کرم چهره بر آستان تو سوده
شفاء دل به دارالشفاي تو بسته
سر رشتهي رحمت آسماني
به گلدستههاي طلاي تو بسته
دري هست درگاه رحمت که گردد
به رأي تو باز و به رأي تو بسته
بشر نه که جبريل دامان خدمت
به ايوان و صحن و سراي تو بسته
قدمگاه شد چشمه نوش رحمت
ز نقشي که از خاک پاي تو بسته
گدايت کجا و کجا پادشاهي
که اين افتراء بر گداي تو بسته؟
براي فرج هم دعا کن چو زهراء
که امر فرج بر دعاي تو بسته
به خون حسيني که چون جان و پيکر
که تا کي بود کربلاي تو بسته؟
رسان عرض حال «مؤيد» بسويش
که تا کي بود کربلاي تو بسته؟
شاعر:سید رضا موید
- پنج شنبه
- 19
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 15:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه