باد در گوش نخل ها می گفت
کوفه این روزها چه بد شده است
غنچه ای در مسیر روئیدن
باورت می شود لگد شده است؟
نخل در گوش باد زمزمه کرد:
که رطب هام اگر چه شیرین است
آه! اما سیاه پیرهنش
مثل داغ امام غمگین است
نخل با باد درد دل می کرد
که صدایی به گوششان آمد
یک نفر برخلاف باد وزید
هیس! آن کس که گفته ام آمد
سر فرو برد توی چاه و سپس
دردها را دوباره آه کشید
چاه در حلقه های موج و اشک
در خودش باز عکس ماه کشید
چاه در موج های خود می دید
ماه را دست بسته آوردند
یاس را پشت درب های جهان
زار و پهلو شکسته آوردند
فصل غم نامه های آن بانو
هر کسی میوۀ فدک می خورد
دیگران ارث و نان قرآن را
او ولی غصه و کتک می خورد
کوچه های مدینه تنگ شدند
میخ و پهلو به یکدگر خوردند
فوج فوج کبوتران بقیع
هی پریدند و هی به در خوردند
شاعر از هوش رفت در این بیت
کاش این قصه را نمی خواندی
کاش آن لحظۀ سیاه ترین
مادرم پشت در نمی ماندی
مادرم پشت در نرو برگرد
میخ ها وای! قصد بد دارند
دست ها روی گونه ات مادر
هوس پست جزر ومد دارند
این جماعت دوباره بد کردند
این جماعت همیشه نامردند
پشت درب بهشت روی زمین
پشت در پشت هیزم آوردند
پشت در پشت هیزم و آتش
کربلا نیز این چنین کردند
پشت در پشت، پشت نخلستان
تیرها در کمان کمین کردند
ماه می گفت و باد می آمد
چاه می دید و نخل می رقصید
فتنه ای شوم گوشۀ مسجد
سایه می شد به خویش می پیچید
ماه برخاست، پا به جاده گذاشت
حلقۀ در به دامنش افتاد
فتنۀ شوم گوشۀ مسجد
لرزه بر خانۀ تنش افتاد
فتنۀ شوم کار خود را کرد
ماه در سجده گاه منشق شد
و اذا انشقت القمر آخر
خون حق ریخت تا که بر حق شد
بعد ها روضۀ تو را خواندند
سینه زن ها تو را صدا کردند
با همان چادری که خاکی شد
خیمۀ عشق را به پا کردند
گرچه دیوار خانۀ زهرا
با در و میخ ها تبانی کرد
در و دیوار تکیه ها اما
با حسین تو هم زبانی کرد
با حسین تو زیستن عشق است
هستن و آه! نیستن عشق است
دم در که تو گریه کن باشی
بر حسینت گریستن عشق است
عشق دربان عشق می خواهد
چشم گریان عشق می خواهد
تن من جان سپردنش را در
راه سلطان عشق می خواهد
شاعر : مرحوم مهدی پرویز
- جمعه
- 20
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 13:57
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه